من امید دارم در دل
که به دیدار نگاه
شاید منم آن نیما که برای دیدنش
چشم هارا باید شست
به شقایق طور دیگر نگریست
من به امیدوعشق تو
این نفس را دارم
ورنه از زندگی در این جهان بیزارم
عشق تو امیدیست
در دل خسته ی من
که هنوزم به در بسته شب میکوبد
برسر عشق تو من جان بدهم
من حسادت ورزم
به کسانی که تورا میبینند
یاکه درخلوت چشمان تو
گل شب میچینند
وای عشقم تو کجایی مردم
درنبودت روز و شب
از همه من چه سیلی ها خوردم
تو بیا تا همه ی سختی ها
به همان بوسه اول برود
یا که در آغوشت
این دله خسته ی من
نفسی تازه کند
هر که را میبینم میگوید
تو همانی که جهان را ناتوان میدیدی؟
او نمیداند عشق
آن توانیست که نه تنها مرا
بلکه دنیا را
با نگاهش به کمندش گیرد
سهم من از همه ی عشقو قشنگی هایش
یک جهان دلتنگیست
و نپرسید چرا
چون که دلدارم نیست
تک سواره دله بیمارم نیست
(hossein(hf